خاطراتی از مشاورهها و آموزشها (۳)
آقای «م» رسما از مصرف دخانیات بیزار بود (یکی از دلایل ارادت من به ایشون همین بود). در روزای اول همکاری من با مجموعه سیگار کشیدن در تراسها و بالکنها رو ممنوع کرد. همه به پشتبام هجوم بردن و در گام بعدی در پشتبام قفل شد. حالا راهی به جز رفتن به حیاط نبود. اما […]
ثبت دیدگاه